نگو که دیگر عشق مرده است...

 

نگو که هوای رفتن کرده ای

 نگو که دلت را به دریا زده ای

 نگو که دیگر هست و نیستت را داده ای

نگو که نمی شود...

 نگو که امواج خروشان دریا آرامشی از تو است

  نگو که آن همه عشق را به دست بادهای موسمی می سپاری و به هرکوی و برزنی نثار می داری

نگو که دیگر عشق مرده است

...

 دریا همه ی تنهایی باران است

 و باران...

و باران در تنهایی خویش ابری است!

دریا همیشه شفیق باران

و باران

در اعماق دریا

دیگر تنها

نیست!

دیشب ترا صدا زدم از راه دور دور

دیشب تمام زمزمه های این دل زخمی

با تو تمام دل تمام شد رحمی

دیشب کنار پنجره بودم نیامدی

دیشب کنار عقربه بودم نیامدی

دیشب برای همهمه خواندم نیامدی

از روز های بی واهمه خواندم نیامدی

دیشب برای تو سرودم باز هم نیامدی

دیشب تمام شادیم را زدودم نیامدی

دیشب کنار عکس هوالمعشوق او

تاصبح زود گریستم نیامدی

دیشب همان دم که بودم به یاد تو

فهمیدم و دیدم که بودم اسیرتو