اینجا قلب من است که متزلزل است...
زلزله آمده..
ویران کرده.
امدادگر می خواهد.
امدادگر!
یعنی می آید...
نه نه...
خیلی وقت است که آمده یعنی خیلی وقت است که بوده و من نبوده ام...
گفته و من نشنیده ام...
خواسته و من نخواسته ام!
آری این زلزله هم کار خود اوست...
اما این زلزله تمام سیاهی هارا ویران کرد
و حالا من هستم که باید بنا کنم خانه ای از خشت و گل آدمیت!
هزینه اش فقط مراقبت است از خود.
یعنی تو!حواست باشد!
برای اینکه به او برسی و سپاسگذاری اش کنی
باید!!!!باید از راه های میانه به او برسی
و او را بیابی...
این راه دل می خواهد
بساز و دل نبند و برو
تنها اوست که پاسخ دلداده گی هایت را خواهد داد...
سلام....خوبی؟ چه خبرا؟
دویاره آمدم اینجا تا نوشته های شما را بخوانم....مدام به این جمله فکر می کنم که ؛بساز دل بند و برو؛....
کاش می شد ساخت و دل نبست ..... راحت گذاشت .....و گذشت ...و....رفت....
می دانی کارامثال من این بوده که هر روز برای خود خدایی تراشیده ایم...او را پرستیده ایم و نهایتآ او را شکسته ایم....و دوباره روز از نو و خدا از نو.......
دعا کن که این دور معیوب مرا در کام خویش غرق نکند...
به نام او به یاد او برای او
سلام آجیلم
هیچ راهی نتونستم پیدات کنم باهات بحرفم گفتم خب هراز گاهی به نظرات وبلاگات سر می زنی؟
از وقتی که گفتی بهت نزنگم و نپکم دارم دیوونه می شم آخه من چه گناهی در درگاه خدا کردم که خدا انقدر زود هرچی رو که بهم داده ازم می گیره امسال کلّهم امتحان داشتم می دادم هنوزم نتیجه هاش نیومده دعا کن مردود نشده باشم آخه خیلی زحمت کشیدم هفت خان رستم و رد کردم تا به اینجا رسیدم حالا هم که به اینجا رسیدم دارم تنها می شم من که یه آجیل بیشتر ندارم اگه اونم بخواد ازم بگیره تو دار دنیا فقط خودم میمونم و خدام قربونش برم خدام و می گم هیچ وقت نشده تنهام بذاره ، آجیلم دلم برات یه ذررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررره شده تنهام نذار من تو تنهایی می میرم.