افسوس

.......

افسوس كه آنچه برده ام باختنی ­است

         بشناخته­ها تمام نشنـــــــاختنی ­است

     برداشته­ام هرآنچه باید بگذاشـــــت

           بگذاشته­ام هرآنچه برداشتنــی است

.....

نوروز

 و بار دیگر ثانیه ها از هم سبقت می گیرند و با شدت به خط پایان نزدیک می شوند ، خط پایانی که

 نقطه ی آغازی دیگر است . آری 87 می رود و 88 می آید وتفاوت این دو، تنها یکی است که به اضافه ی

دیگری می شود ؛ چه فرقی می کند 87 باشد یا 88 وقتی برای من زمستان و بهار هیچ فرقی با هم ندارند . ...

من زمان را گم کرده ام و فراموش شده ام و چه ماهرانه این فراموشی را از همه پنهان می کنم حتی از خودم.. !

خانه تکانی می کنم ولی امان از خانه ی شلوغ دلم ! امان از قلب زنگار گرفته ی من . تار عنکبوت همه

جا را گرفته و تسخیر کرده و من فارغ از این همه شلوغی آماده بهار می شوم . واعجبا که بهار هیچ گاه

نمی تواند نقش بازی کند حتی اگر من بازیگر توانایی باشم ، هیچگاه بهار رنگ فریب نمی گیرد حتی اگر

من نقاش چیره دستی باشم .

بهار چگونه می تواند قلب منجمد مرا ذوب کند؟ در حالیکه من دستم را هر آن بر روی تکمه ی انجماد می فشارم ؛

 ای آنکه آفریننده ی بهاری ، ای خداوندگاری که بار دیگر زمین مرده را زنده می کنی ! پروردگارم این اولین

باری نیست که به درگاه آمده و عذر تقصیر می خواهم ولی تو بزرگتر از آنی که من کوچک را نپذیری .

پروردگارم  ...      

               خدایم   .... 

این بهار را یک  بار برای همیشه  و این روح پوسیده که ریشه اش روبه خشکی می رود و به سوی زوال

در حرکت را، مانند گیاهان طبیعت برویان و زنده کن ، من نیز عهد می بندم که بر در خانه ی دل به

پاسبانی بنشینم و از گل وجودم نگهبانی کنم و نگذارم دیگر بار نازنین بنده ات ، گل زهرا ، مولایت صاحب

الزمان از من ناامید شوند و توخود بهتر از هر کسی می دانی اگر یاری ام نکنی هم اینک به وادی ضلالت

سقوط خواهم کرد پس ای که جز تو هیچ کس را ندارم خود در این مسیر پر خطر یاری ام کن !من می

خوانمت ای رحمان و رحیم ، اجابتم کن ....

                                                                          

به امیدظهور نور...

یوسف گم گشته زهرا  وتر الموتور علی و ای یار غائب ما  سالهاست که گذری از کوچه پس کوچه های دل خاکی ما برنداشته ای و دیدگان بی فروغ ما را به جمال زیبایت منور نساخته ای

دیوارهای فرو ریخته ی غفلت وجودمان سد دیوار ما و مولاست و پیوند ما را با سلاله ی رحمةُ للعالمین قطع نموده و این

 مائیم غوطه ور در بوته ی آزمایش الهی ...

 

غــــربالُ غـــربال  

          ریزشی پس از ریزشی    

                                     غفلتی درپس غفلتی     

                                                               غرشی پس از غرشی     

                                                                                                و       غیبتی در پس غیبتی ...

 

        چیست و کیست که این فاصله را کم کند                    مهنت این غافله را کـــم  کند؟!

 

این روزها در ماه رحمت و آشوب غیبت صاحب الزمان نوری در وجودها ساطع شده که کم کننده ی این فاصله هاست ...

در امواج متلاطم دلها در کنار صخره های سرسخت دنیایی وجودمان قایقی کوچک به چشم میخورد ...

قایقی کوچک ولی ساخته شده از عشق به موعودمان مهدی (عج ). در دریای طوفانی روح و جانمان  افکار پریشان و نابسامان مغزمان و حُب نا بجای قلبمان میخواهیم و خواستاریم که این قایق را به حرکت در آوریم .

در چنین ماهی و در چنین روزی روز عهد با کیمیای هستی . روز میلاد حافظ ربُ العالمین ، وارث الانبیا ، نور الباهر  و صدر الخلائق.   

قایق عشق ما ساخته شده از حُب حسینی ،حضور زین العابدینی ،صبر زینب، فهم رقیه ، وفای عباس ، جوانمردی علی اکبر ، عطش علی اصغر، آزادی و آزادگی حُر ،  وجد و نشاط حبیب بن مظاهر  و عشق به مولا ...

  بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم                   فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

لیکن راز اسباب شروع ساخت این قایق عشق در وجود، چیست یا کیست؟!

کدام نیرو ،  کدام حُب ، کدام بغض ،  کدام گامها  ، چگونه پیمودنها  و به کجا رسیدن ها...

                      گنج در آستین و کیسه تهی                جام گیتی نما و خاک رهیم...

ولی رب عظیم ما در کتاب آسمانی به ما بندگان خاکی میفرماید:

 

          "  اُدعونی اَستَجب لَکُم           بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را  "

 

             ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم         غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

                                 

قدم های عشق به مولا

                                   علم     عزم   عمل

                                                           حُب   بغض  و ذایقه ی   ماست...

تا بصیرت وعلممان ، چراغ راهمان  وعمل ،قایق عبور ما  از این طوفانهای درون و برون آخرالزّمان باشد ونیز حُب وبغض ما چراغ راهنمای ساحل نجات ما باشد.

ناظر و صیقل دهنده ی مسیر، مولای صاحب عصر و الزمان است و مُدبّر تمامی امور ، ربّی است که جز او کسی غیب نداند و هرچه در خشکی و دریاست را میداند . و پیمان دهنده ی راه ، ماییم  و سعی ما... "سَعیَ لِلانسانِ الا ما سَعی   نمیخواهد از انسان جز سعی او.. "

واین سعی قایق به گل نشسته ی عشقمان را به ساحل نجات رهنون میشود.

قدمی از ما ، رحمتی از تو... ونیز این عشق با رحمت خدای رحمان وبا تمسُک وتوسل به رحمةُ للعالمین و میثاق با معصومین به کشتی نجات رهنمون تر میشود...

میلاد مبارک

                                

میلاددختر باب الحوائج و روز دختر  مبارک.

تاريخ چشم به راه فاطمه اي ديگر است. انتظار به سر مي آيد و شميم دلنوازي، خانه خورشيد را فرا ميگيرد. خنكاي حضور دوباره فاطمه (س) در فضاي مدينه جاري مي شود و كوثر فاطمي، جوشيدن ميگيرد. به كوچه باغهاي حرم تو پناه مي آورم و در سايه سار ملكوتي آن، نفسي تازه مي نمايم. كنار نهر استجابت مي نشينم و قطره اي مي شوم در آبي زلال اشك هاي زائرانت. ضريح نوراني ات را در آغوش ميگيرم و از بين شبكه هاي آن، مزار مطهر تو را تماشا مي كنم. باورم نمي شود! آيا به اين سادگي به زيارت تو آمده ام! تو كه زيارتت، همسان زيارت ياس گمشده مدينه است!

                             

به ديوار و در اين بيت توحيد
بود اين بارگاه خلد آذين
مزار حضرت معصومه اينجاست
چو اينجا شد چراغ عشق روشن
بُوَد اين درگه از ابواب رحمت
كه اشك عاشقان شد جويبارش
تو اى زائر به تعظيم شعائر
بيا اينجا به اشك خود وضو كن
بپا خيز و بخوان اذن دُخولش
به اذن حيدر و زهراى اطهر
قدم چون مى نهى داخل از اين در
زند چون حلقه براين درگدائى
كه: اى سائل! دعايت مستجاب است
بخواه از رحمت حق هر چه خواهى
«حسانا»، قم كه دارُالمؤمنين است
 

فروغ عترت و قرآن توان ديد
حريم دخت هفتم خسرو دين
رضا را خواهر مظلومه اينجاست
به دلها اين حرم شد پرتو افكن
در باغى است از باغ جنّت
نمى گردد خزان هرگز بهارش
ببوس اين درگه پر نور وطاهر
بيا جان خود اينجا شست و شو كن
اجازت از خداگير ورسولش
به اذن يازده معصوم ديگر
بگو بسم اللّه و اللّه اكبر
به گوش جان او آيد ندائى
محبّ آل عصمت، كامياب است
كه بى حدّ است الطاف الهى
در ِباغ بهشت اندر زمين است .

                                            

ضیافت همچنان باقیست

امام علی (عليه‌ السلام):

إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللهُ صِيَامَهُ، وَشَكَرَ قِيامَهُ.

امروز تنها عيد كسی است كه خداوند روزه‌اش را پذیرفته‌ و شب‌زنده‌داری‌اش را مورد تقدیر قرار داده است.

 

ماه رمضان هم کم کم غروب کرد و با او وداع کردیم....

 

ماه رمضان به پایان رسیدو ولــــــی ضیافت همچنان باقی است...

 

خوشا آنانکه تا ماه رمضان دیگر بر سر این سفره نشسته و همچنان در ضیافتند....

 

خوشا آنانکه هر روز به پروردگارشان لبیک گفته و هر آن در ضیافت با او به سرمیبرند..

 

الهـــــی خوشا به حال عالین که جز تو ندیدند و ندا نند!

 

 

الهـــــی، خوشا آن که بر عهدش استوار است و وهمواره محو دیدار است!

 

الهـــــی ،خوشا به حال کسانی که لذات جسمانی شان عقلانی شد!

 

الهــــی ،خوشا آنانکه فقط به تو دل خوش کرده اند!

 

الهــــی ، اگر من بنده نیستم،تو که مولای من هستــــی !

خودت این عید را برای ما عیــــــد قرار ده و ما را به لقاء برسان...

 

اللّهمّ اهل الکِبر یاءِ وَ العَظَمَة وَ اَهلَ الجُودِ وَ الجَبَرُوت وَ اَهلَ العفو وَ رحمَة

وَ اَهلَ تقوی و المغفرة أسالُک بحقّ هذا الیــوم الـّذی جعلتهُ لِلمُسلِمیـنَ عــــیدا..

قدر

الهی، از نام بردن انبیاء و ملائکه شرم دارم که با کدام زبان...!

با نام تو چه کنم که فرموده ای:«عَظَّم اسمائی» با کتاب توچه که

«لا یَمَسُّهُ الّامُطَهَرون»!

الهی، وای برآن که در شب قدر فرشته براو فرود نیامده با دیو همدم وهمنشین گردد!  (علامه حسن زاده آملی)

6 حاجت در گرو شش خصلت

حضرت امیر علیه السّلام می فرماید:

 مردی نزد رسول خدا ص آمد و گفت: یا رسول الله مرا به عملی راهنمایی كنید، به عملی كه به سبب آن:

  1. خدا مرا دوست بدارد                     
  2. مردم مرا دوست بدارند
  3. دارائیم فراوان شود
  4. بدنم سالم بماند
  5.  عمرم طولانی شود
  6. خدا مرا با تو محشور كند

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

 این 6 حاجت 6 خصلت می خواهد:

  1. اگر می خواهی خدا تو را دوست بدارد از او بترس و از گناه پرهیز كن.
  2. اگر می خواهی مردم تو را دوست دارند به آن ها خوبی و نیكی كن و به آنچه در دست آن هاست طمع نكن و چشم نینداز.
  3. اگر می خواهی دارائیت فراوان شود زكوة بده.
  4. اگر می خواهی بدنت سالم بماند فراوان صدقه بده.
  5. و اگر می خواهی عمرت طولانی شود صله رحم كن(دید و بازدید خویشان)
  6. و اگر می خواهی خدا تو را با من محشور كند سجده را برای خدا طولانی كن.

(داستان های رسول خدا ، میر خلف راده ص 27 و 28)

كلید نجات

مطلبی از طرف دوست خوبم سخن  به دستم رسید،قشنگه، گذاشتم اینجا تاشما هم استفاده کنید.

 نام خدا

با عرض سلام

جوانی  در سال 1355 طی نامه ای محضر علامه سید محمد طباطبائی درخواست دستورات عملی می كند نامه سوال او و جوب علامه بدین قرار است  كه خدمتتان تقدیم می كنم

كلید نجات

محضر مبارك حضرت ایت الله العظمی اقای طباطبائی

سلام علیكم و رحمه الله و بركاته .

جوانی هستم 22 ساله كه تنها ممكن است شما باشید كه به این سوال من پاسخ گویید .

در محیط و شرایطی زندگی می كنم كه هوای نفس و امال بر من تسلط فراوان دارند ومرا اسیر خود ساخته اند و سبب بارز ماندن من از حركت به سوی الله شده اند درخواستی كه از شما دارم این است كه بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این ظلسم شوم را كه همگان گرفتار انند بشكنم و سعادت بر من حكومت كند ؟ لطفا نصیحت نمی خواهم بلكه دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم

23/10/1355

جواب علامه

السلام علیكم

برای موفق شدن و رسیدن به منظوری كه در نامه مرقوم  داشته اید لازم ات همتی بر اورده و توبه ای نموده به مراقبه و محاسبه پردازید به این نحو كه هر روز كه هنگام صبح از خواب بیدار می شوید قصد  جدی كنید كه در هر عملی كه پیش می اید رضای خدا را مراعات خواهم نمود ، ان وقت در سر هر كاری كه می خواهید انجام دهید نفع اخرت را منظور خواهید داشت به طوری كه اگر نفع اخروی نبود انجام نخواهید داد و وقت خواب چهار پنج دقیقه در كارهایی كه در روز انجام داده اید فكر كرده و یكی یكی از نظر خواهید گذرانید هر كدام مطابق رضای خدا انجام یافته شكر بكنید و هر كدام تخلف شده استغفار . این رویه را هر روز ادامه دهید این روش گر چه در ابتدا سخت است و در ذائقه نفس تلخ ، ولی كلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات (حدید –حشر – صف- جمعه  و تغابن ) را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از 20 روز حالات خود را برای بنده بنویسید . ان شاء الله موفق  خواهید بود .

 ( با استفاده از كتاب لطایف قرانی نوشته صادق زینی صفحه 109)

تامقصد نهایی راه بسیار است...

ادامه ی مطلب...

پاک کردن معايب خود قبل از مرگ

 

 به ما دستور دادند موتوا قبل اَن تَموتوابميريد قبل از اينکه شما را بميرانند. شما آمادگی کامل

 

را برای مرگ داشته باشيد.

 

يعنی عالم برزخ و حتی عالم قيامت خود را طوری  طی کرده باشيد که بدانيد اصلا آنجا هستيد

 

وقتی ما در اين عالم کوچک هستيم خيلی راحت تر می توانيم عيب های خود را برطرف کنيم.

 

و هر  کدام از اين معايب را که قرار است با خود ببريم اينها ميلياردها برابر می شوند و چيزی 

 

که به آن کوچکی بود وبا اندکی پا فشاری روی نفس، حل میشد چرا بگذاریم بزرگتر شود؟!

 

هر عالم نسبت به عالم بالاترش مانند يک حلقه است در بيابان.

 

اندازه يک حلقه نسبت به بيابان چقدر است ؟ حالا برويد در عالم بالا ، آن حلقه بعدی راتبديل کنيد به همان مقياس، ببينيد چقدر می شود ؟ مثلا آن کبر و حسادتی که در وجود ما هست با اين فهمی که پيدا می کنيم و متوجه می شويم که بيماريم و به پزشک اعتماد می کنيم و با اين اعتماد از او به راحتی درمان را دريافت می کنيم و براحتی می توانيم آن را در آنجا اِعمال کنيم.

با يک مصيبتی اين چنين روبرو می شويم که حالا اگر ما را ياری و مدد نکنند، پاک کردن آنها محال است. اينجا هم باز همان شفاعت به داد ما می رسد.

آمدند خدمت پيامبر اکرم صلوات الله عليه و گفتند که شخصی از دنيا رفته و همۀ اموال خود را بخشيده است. حضرت فرمودند : اگر در زمان حيات خودش به جای همه اموالش يک دانه خرما می داد از اين همه اموالش ارزش بيشتری داشت. شما ببينيد اين فرد چه برکت و رحمتی را از دست داده است. همين فردی که وصيت می کند بعد از مرگ من اين را بدهيد ! خوب چه کاری است که بعد از مرگ اين کار را انجام دهيم ؟ پس روی اين حقيقت خوب فکرکنيد که اگر ذره ای رذيله در وجود ما بماند با همان محاسبه، حساب کنيد و ببينيد پاک کردنش چقدر سخت تر می شود.

پس ما را آوردند در اين عالم سفلی تا با آسانترين وجه بتوانيم معايب را از بين ببريم. از يک طرف هم گفتيم که ما برای آن اطاعت و اينکه به اين حقيقت برسيم که ولیّ خودمان را پيدا کنيم و آن رحمت ما را در بر بگيرد. يعنی بتوانيم در کنار اعتماد به ولیّ خودمان آن اطاعت را بدست بياوريم تا با اين اطاعت يکی يکی ، زشتی ها را از بين ببريم. در اين عالم سفلی بهتر از هر حالت می شود. ما گفتيم که به پزشک حاذقی احتياج داريم. اين پزشک حاذق در کل کائنات يکی است.  خداوند احد و واحد آن پزشک حاذق است که خالق ربّ ماست و تمام مشکلات ما را می داند. پس به اين شکل ما بايد اين اعتماد را بدست بياوريم و آن کسانی که توانستند صد درصد اعتماد کنند به خدای احد و واحد ، کسانی نيستند جز چهارده معصوم عليهم السَّلام و آنهايی که در مرتبه بعدی توانستند بهترين حالت را داشته باشند، کسانی نيستند جز 124 هزار پيامبر که از اين پيامبران پنج نفر از آنها از پيامبران اولوالعزم هستند که يک نفر آنها پيامبر خاتم ما آقا رسول الله صلوات الله عليه و آله و سلم هستند. بعد از اينها اوليای خدا ، شهداء و افرادی که در مرتبه بعد از آنها قرار دارند. ما در نماز درخواست می کنيم که ما صراط مستقيم می خواهيم و بعد آن را اين طور معرفی می کنيم ، راه کسانی را می خواهيم که شما به آنها نعمت داديد. نعمت از نظر خداوند با اين پينش که انجام داديم، نعمت چيست ؟ که آنها صاحب نعمت هستند. اين نعمت اعتماد است که در کنارش اطاعت بروز کرده است. چرا که ما خود پيامبر را که در نماز شهادت می دهيم.

در ابتدا به عبد بودن ايشان و بعد به رسالت ايشان. چه چيزی پيامبر صلوات الله عليه را عبد کرده است ؟ اطاعت ايشان. چه چيزی اطاعت را در ايشان ايجاد کرده ؟ همان اعتماد که آن يقين کامل است.

به ما گفتند که شما دست خود را به آنها بدهيد و به سمت صراط مستقيم حرکت کنيد. اينها صاحب نعمتند و اطاعت محض دارند و شما که به آنها متصل شديد اينها نور دارند به همين جهت به عنوان هدف متوسط قرآن عنوان می کند و ما خلقتَ الجن والانس الا لِيَعبدون. که من جن و انس را خلق نکردم مگر بخاطر انجام عبادت که در اثر اعتماد است و شما هم از اين نور استفاده کنيد.

برگرفته ازسخنان استادم

الهی، نور برهانم داده ای ،  نار وجدانم بده!

 

 ادامه دارد...