باران
ترنم حسی دوباره است
حسی که از شبنم روی گونه ها تا اشک روی برگ درختان پر است
همیشه آمدنش مژده می دهد...
یکبار پاییز دل ها و
دیگری بهار دل ها
و اما کِی می آید و
آلایش دلها را می زداید و
مژده می دهد ای اهل عالم!
بهار در راه است
را نمیدانم...
ولی
نزدیک است...
می آید...
سلام...خوش به حالت فاطمه خانم...یک کنج دنج دنج برای دلت پیدا کردی و از دل برای خودت می نویسی...کاش منم می تونستم چنین خلوتی داشته باشم...علت اینکه کم می نویسم اینه که دیگه توی مهر پنهان منو می شناسن...یه جورایی دیگه راحت نیستم....دلم یه مهر پنهان نو می خواد
سلام آقای بگم؟ ب....ح....ر.... نه نمیگم !
خوشحال شدم نظرتون رو دیدم !
باشه دلیلتون موجه که دلتون یه مهر پنهان نو میخواد تا بنویسید اما! این که میرید وپشت سرتونم نگاه نمیکنید ربطی به وبلاگ نداره!
راستی..
به هرحال امیدوارم یه مهر پنهان دیگه پیدا کنید تا از دلتون بنویسید...
به یاد هفته سوم کانون علوم پایه در پایه دوم راهنمایی:
آبی که بیاسود ،زمینش بخورد زود
در یا شود ان رود که پیوسته روان است!
بهار همه جا هست
اگر ما بخواهیم
بهاری باشیم
بهاری زندگی کنیم
بهاری باشید، همیشه